بازاریابی شبکه ای چیست ؟


بازاریابی شبکه ای چیست ؟

MLM مخفف بازاریابی چند سطحی می باشد که بعضی مواقع بازاریابی شبکه ای نیز نامیده می شود. همانطوری که از نام آن پیداست چند لایه متعدد از افراد، بازاریابی یک محصول برای رساندن آن به مصرف کننده بر عهده دارند. یک نماینده فروش ( که گاها  توزیع کننده ،‌ عضو ،‌ وابسته ، مشاور و یا شریک نیز نامیده می شود ) علاوه بر جذب مشتریان ،‌ آموزش نیروهای تازه وارد را در جهت جذب مشتریان به عهده دارد.

بازاریابی شبکه ای در واقع هدف همه شرکتهاست(هم شرکتهای دارای بازاریابی شبکه ای و هم شرکتهای فاقد آن). اگر شما شنیدید که یک شرکت با سابقه اعلام کرد ” در صورت معرفی یکی از دوستانتان به ما، در خرید بعدی از تخفیف برخوردار شوید” این همان بازاریابی چند سطحی است . انجمن های سلامتی ،‌آژانس املاک، شرکتهای ارتباط تلفنی و صنایع بسیار دیگری از این روش استفاده می کنند. مشاغل تخصصی ( پزشکان ، دندانپزشکان ، حسابداران ) مرگ و زندگیشان به مشتریانی بستگی دارد که آنها را به دیگران معرفی می کنند. تمام این مشاغل بسادگی تلاش می کنند تا مشتریان کنونی شان تبلیغ و بازاریابی محصولات و خدمات آنها را برای مشتریان بالقوه انجام دهند.

شرکت های سنتی

در شرکت فاقد سیستم بازاریابی شبکه ای ، مدیر و نمایندگان فروش بوسیله شرکت استخدام می شوند. این نوع شرکت برای استخدام نمایندگان فروش به دلیل کمبود منابع مالی که شرکت باید بعنوان حقوق پرداخت کند و همچنین تعداد افرادی که مدیر فروش قادر به بکارگیری و پوشش دادن آنهاست دارای محدودیت می باشد. زمانی که مدیر فروش بدلیل افزایش حجم کارها قادر به اداره امور نباشد ، شرکت مجبور به استخدام مدیر دیگری در کنار مدیر قبلی و یا ارتقاء یکی از نمایندگان فروش به مدیر می شود. این حالت بازاریابی “چند عرضی ” گفته می شود ، چونکه شرکت در مقایسه با حالت چند سطحی تنها بطور افقی توسعه پیدا می کند در حالی که در بازاریابی شبکه ای سازمان بصورت عمودی رشد می کند.

شرکت بازاریابی شبکه ای

یک شرکت MLM ابتدا با ثبت نام فردی که قادر به جذب مشتریان و نمایندگان فروش باشد کار را آغاز می کند. اما هر یک از نمایندگان حق این انتخاب را دارند تا خود را به یک مدیر تبدیل کنند، شخصی که خود توانایی جذب نماینده فروش را دارا باشد.

یک شرکت MLM کمیسیون پرداخت می نماید و نه حقوق ثابت، بنابراین در این روش شرکت محدودیتی برای جذب مدیر و نماینده فروش ندارد. این حالت بدلیل گسترش سریع شمار نمایندگان فروش آموزش دیده برای شرکت بسیار سودمند است . این مورد همچنین برای نمایندگان فروش سودمند است به این دلیل که درآمدشان محدود به میزان فروش خودشان نیست بلکه آنها همچنین از حجم فروش سایر نمایندگان درصد فروش دریافت می کنند.

در واقع  MLM یکی از پنج روشی است که شرکتها برای فروش و توزیع محصول یا خدماتشان به مشتریان استفاده می کنند . تمامی شرکتها ( چه شرکت های MLM و چه شرکت های سنتی ) در یک خصوصیت با یکدیگر مشترک هستند؛ آنها محصول یا خدماتی را ارائه می دهند که باعث بهبود زندگی مصرف کننده می شود. مادامی که یک شرکت دارای یک چنین محصول یا خدمتی باشد نیازمند این هستند که آنرا بطور گسترده معرفی کنند. آنها این عمل را بوسیله توزیع آن انجام می دهند. توزیع یک محصول عبارت است از یافتن و رساندن محصول بدست مشتریان. بطور کلی پنج روش عمده برای توزیع یک محصول یا خدمات وجود دارد:

۱- فروشگاه در معرض دید ۲- پست مستقیم ۳- بازاریابی تلفنی ۴- اینترنت ۵- بازاریابی شبکه ای

هر یک از پنج روش فوق می تواند از تکنیکهای روش دیگر برای یافتن مشتریان استفاده کند. بدین معنی که روش خرده فروشی فقط محدود به مراجعان حضوری نیست.خرده فروشی همچنین می تواند در رادیو ،‌تلویزیون ،‌ روزنامه ها ،‌مجلات و نامه رسانان ( کارت پستال ،‌ تراکت و غیره) نگاه ها را به سوی مغازه جلب نماید.این می تواند منجربه افزایش مراجعه حضوری افراد به مغازه شما بشود.

بطور مشابه یک توزیع کننده در یک شرکت بازاریابی شبکه ای می تواند از چند یا همه چهار روش ذکر شده در بالا مشتری پیدا کند ، درست به همان اندازه که از طریق دوستان و آشنایان مشتری جذب مینماید. البته مالک یک خرده فروشی می تواند به دوستان و آشنایانش در مورد مغازه اش توضیح دهد.

پس بازاریابی شبکه ای چیست؟مهمترین موضوع برای درک این است که توزیع هر محصولی به معنی شناساندن محصول است. بازاریابی شبکه ای و سایر روشهای عمده توزیع یک محصول حقیقتاً روشهایی هستند که برای شناساندن محصول بکار می روند.

 MLMیک روش اساسی و بنیادی است

اساساً روش بازاریابی شبکه ای یک روش خارق العاده است. منظور از واژه اساسی و بنیادی این است که اگر شما همه این توضیح و تفسیرها را کنار بزنید و تنها به آن از جنبه مفهومی نگاه کنید، خواهید دید که این ناب ترین شیوه برای معرفی محصول به مصرف کننده است و همچنین ناب ترین شیوه برای پرداخت پاداش . اینجا به دلایل آن اشاره می کنیم:

۱- در مفهوم اساسی آن یک شخص تجربه یک محصول یا خدمت ارزشمند را با دیگری به اشتراک می گذارد( نه به این دلیل که آنها سود می برند، بلکه به این دلیل که محصول ارزشش را دارد) . ” من ازش خوشم اومده ،‌ممکنه تو هم دوستش داشته باشی”.و این درست و خالصانه است.

۲- شخص ایده یک خرید را با دیگری به اشتراک می گذارد. تاریخچه کسب و کار از همین جا آغاز شده است : من کسب و کار مورد علاقه ام را پیدا کرده ام ، شاید تو هم دوست داشته باشی با من در آن شریک باشی.” این هم درست و خالصانه است.

۳- شخصی که تجارتی را با دیگری به اشتراک می گذارد تنها هنگامی سود خواهد برد که افرادی که با او تجارت را شریک می شوند نیز سود ببرند و این فراتر از وظیفه است،‌که هم درست و هم خالصانه است.

این سه دلیل مفاهیم اساسی و بنیادی بازاریابی چند سطحی هستند و کاملاً روشن و واضح می باشند.

چنانچه شما به هسته اصلی بازاریابی سنتی برسید خواهید دید که یک شخص آگهی را می نویسد و ۹۸ درصد افرادی که آن را می بینند به آن توجهی نمی کنند. ( یک بازاریاب عالی تنها ۱۰ درصد پاسخ دریافت می کند ، که متوسط آن ۲ درصد است.)

اگر نگاهی به اطراف بیاندازیید خواهید دید که در روش بازاریابی سنتی چه تلاشهایی برای معرفی محصول به مشتری انجام می شود و خواهید دید که چه منابع و فعالیتهایی که تلف می شوند. حال آیا می توانید تصور کنید شهری را که در آن اثری از تبلیغات نیست چقدر تمیز خواهد بود؟ تصور کنید تعداد درختانی که به نام تبلیغات مصرف می شوند و موادی که بعنوان زباله در زمین رها می شوند.

این روشی است که ما در باورس برگزیده ایم و امیدواریم با همراهی شما ضمن برقراری شراکتی پرسود و دو جانبه ، دست در دست هم فرصت خدمت به جامعه در زمینه های اشتغال ، کارآفرینی ، سلامت و حفظ محیط زیست را نیز فراهم نمائیم .

7 قانون تیم سازی برای انجام کارهای بزرگ تیمی در کارآفرینان پیشرو باورس


ما زمای به دنبال ساختن یک تیم هستیم، که میخواهیم به کمک یکدیگر کاری بزرگ انجام دهیم. هرچقدر کار ما بزرگتر و مهم تر باشد، تیمی که نیاز دارید ماهر تر و حرفه ای تر باید باشد.


اما چطور؟ از کجا این افراد را پیدا کنیم؟ چه معیار سنجشی داشته باشیم و چطور عملکرد تیم مان را بسنجیم؟ برای این امر ما لیستی از قوانین تیم سازی مهم، که هر تیم بزرگی در دنیا از آنها پیروی میکند را برای شما آماده کردیم ایم.

 اگر به دنبال هدفی بزرگ هستید، تیم بزرگی هم باید داشته باشید.
البته اگر ازین قوانین پیروی کنید…

 
» قانون شماره یک
افراد فوق العاده را استخدام کنید
اگر افراد حرف گوش کن، ساکت و بی خطر را استخدام کنید، به شما قول میدهیم خیلی زود به نتایج افتضاحی دست پیدا خواهید کرد.

اگر هدفی بزرگ و به دور از افکار کوچک دارید، باید تیمی داشته باشید که اعضای آن دارای افکاری بزرگ و خلاق و خطرپذیر باشند. تیم شما به اندازه افراد اعضای آن خوب خواهد بود. حتی اگر لازم است افرادی باهوش تر از خودتان استخدام کنید. (همانطور که آگلیوی اینجا توصیه کرد)

» قانون شماره دو
به تیم تان اعتماد کنید
این یک قانون تیم سازی مهم است : شما افراد فوق العاده را استخدام میکنید در تیم تان و به آنها اعتماد میکنید تا کارهای مهم انجام دهند. شما نباید هردقیقه وارد کار انها شوید و از آنها پرس و جو کنید و بخواهید کارها را طوری که خودتان میخواهید پیش ببرند.

وظیفه شما دادن هدف به آنهاست و وظیفه آنها تحقق هدف است.
اینکه از چه راهی و چطور قرار است وظیفه شان را انجام دهند، زیاد به کار شما مربوط نمی شود.

 » قانون شماره سه
خوراک نبوغ به تیم تان تزریق کنید
اگر افراد بااستعدادی در تیم تان دارید، به آنها فرصت استفاده از استعدادشان را بدهید. برای آنها شرایط شکوفایی و بروز استعدادشان را بدهید. کمک شان کنید رشد کنند. اجازه دهید خارج از چهارچوبی که میخواهند فکر کنند.

هرچقدر تیم تان را محدودتر کنید، از نتایج بزرگ فاصله خواهید گرفت.
این قانون مهم در شرکت بزرگ گوگل اجرا میشود. چطور؟ گوگل به کارمندان خود اجازه میدهد 20% از وقت شان را به انجام کارهایی که دوست دارند اختصاص دهند. مهم نیست در راستای اهداف شرکت باشد یا نه… فقط کاری که علاقه دارند.

» قانون شماره چهار
تمام ایده ها را ارزشدهی کنید
به تک تک اعضای تیم تان باید گوش کنید. کاری کنید در همفکری شرکت کنند. آنها را در بحث درگیر کنید. اجازه ندهید از اظهار ایده شان ترسی داشته باشند.

تشویق شان کنید تا فعالیت کنند. حتی اگر نظر و ایده جالبی مطرح نکردند، مشارکت شان را قدردانی کنید و از آنها بخواهید هربار ایده های بهتری ارائه کنند. در فایل های صوتی «مدیریت به زبان ساده» که در باشگاه فکرسازی برای اعضا ارسال میشود، ایده های خوبی در این زمینه بدست خواهید آورد.

» قانون شماره پنج
یک مثال بارز، از یک عضو تیم عالی باشید
فقط تعریف کردن از تیم خوب و ویژگی هایش برای اعضای تیم تان کافی نیست. شما باید بهترین عضو تیم تان باشید، این را باید تمام اعضای تیم تان با وضوح کامل ببینند و درک کنند که شما عضو نمونه هستید.

اینکار نفوذ و تاثیرپذیری کلام شما را نزد افراد تیم تان افزایش میدهد و همیشه مثال از یک عضو عالی در ذهن آنها نقش خواهد بست که سعی کنند به آن نزدیک شوند.

» قانون شماره شش
یک تیم، خارج از محل کار هم تیم است
تحقیقات اخیر نشان داده، اعضای تیم هایی که بعد از ساعات کاری و خارج از محل کار هم با همدیگر در ارتباطند، به نسبت دیگر تیم ها عملکرد بهتری دارند.

زیرا با شناخت بیشتر یکدیگر، درک و همپوشانی بیشتری با همدیگر خواهد داشت و همین امر باعث میشود و تعارض و سوءتفاهم کمتری در اعضای تیم ایجاد میشود. پس در هنگام کار، صحبت های غیرکاری را متوقف نکنید، اجازه دهید اعضای تیم تان بیشتر همدیگر را بشناسند و تعامل بیشتری با همدیگر داشته باشند.

» قانون شماره هفت
قدردانی تان علنی کنید
اجازه دهید اعضای تیم تان بدانند چه زمانی عملکرد خیلی خوبی داشتند.

اجازه بدهید احساس کنند با ارزش هستند. کمک شان کنید عزت نفس بیشتری پس از کار تیمی داشته باشند و از بودن در تیم، احساس مفید بودن کنند و بدانند تلاش شان بی هدف نیست و در مسیر هدفی مهم، حرکت میکنند.

سخن آخر؛
معمولا داشتن یک تیم خوب، کار‌ آسانی نیست.
چون یک تیم خوب، قابل خریدن، نیست. یک تیم خوب، چیزی آماده برای استفاده نیست. شما باید یک تیم خوب را بـــسازید و آنرا رشد دهید. بعضی وقت ها کارهای خوب پیش میرود و بعضی وقت ها کارها خوب پیش نمیرود. چیزی که مهم است، تجربه زندگی تیمی است.

چرا رویا های شما فقط یک رویا نیستند؟


با ارزش ترین چیزی که در زندگی میتوانید داشته باشید، رویا هایتان هستند…

رویاهای شما منحصر به فرد هستند، هیچکسِ دیگر به جز شما نمیتواند آنها را داشته باشد، برای هرکسی هرطوری هم آنها را شرح دهید مثل شما آنرا نخواهند فهمید و درک کرد.

برخلاف چیزهای دیگری که در زندگی می آیند و میروند… رویا ها هیچوقت نمی روند.
رویاها می آیند و تا زمانی که آنها را تبدیل به واقعیت نکرده باشید نمی روند. رویاهایی که به واقعیت تبدیل نشده اند تا آخر عمر با شما همراه خواهند بود.

یک جورایی زندگی شما میتواند در دو کلمه رویاهای شما خلاصه شود.
در آخر زندگی تان میتوانید تنها یک تصویر از خودتان و زندگی تان داشته باشید که در آن یا رویا هایتان تبدیل به واقعیت شده اند، و یا با حسرتی عمیق تا آخرین لحظه عمرتان با شما مانده اند.

رویاها واقعا با ارزشند.
نه فقط برای شما، برای تمام افراد دنیا با ارزش اند، حتی رویاهای شما…
شما اگر صد میلیارد تومان پول در حساب بانکی تان داشته باشید وقتی وارد جایی شوید، هیچکس اهمیتی به دارایی تان نخواهد داد؛ شما اگر بیست عدد ماشین و ده فقره خانه داشته باشید، هیچکس کتابی راجع به شما نخواهد نوشت، هیچکس شما را الگویی برای رشد و انگیزه نخواهد دانست.

مردم به شما، به نسبت رویاهایی که تبدیل به واقعیت کردید اهمیت میدهند و احترام میگذارند.
اگر شما گران ترین خانه دنیا را داشته باشید، هیچ دانشگاهی شما را دعوت نمیکند تا در جمع فارغ التحصیلان آنها صبحت کنید. اما اگر همان خانه را بیل گیتس داشته باشد او را دعوت میکنند، نه به خاطر خانه اش بلکه به خاطر تعداد رویاهایی که داشت و آنها را تبدیل به واقعیت کرد.

«رویای من این است؛
در هر خانه یک کامپیوتر شخصی بر هر عضوی از خانواده وجود داشته باشد»
ـــبیل گیتس (ثروتمندترین فرد دنیا)

در این مقاله میخواهیم به پردازیم به رویاهای تو…
بله، فقط رویای تو، رویایی که هر لحظه ای از وقتت رو میخواهی هدر بدی در برابرت ظاهر میشوند و یک صدایی در ذهنت میگوید «میتونستی وقتت رو صرف تحقق رویاهات بکنی…»
رویا هایی که یک روز به ذهن شما آمدند، اما هیچوقت از ذهن تان بیرون نرفتن.
رویا هایی که صاحب اول و آخرش خودت هستی…

حسش نیست؟ با این 10 استراتژی دوباره شروع کنید



همه مان در یک نقطه ای از زندگی خسته میشویم؛

دیگر هیچ میل و علاقه و انگیزه ای برای انجام کارهای مهمی که میدانیم باید انجام بگیرند نداریم، حس و اشتیاق ما نسبت به رویاهای مان کمتر و کمتر میشود تا جایی که احساس میکنیم باید تسلیم شویم… اما آیا میشود دوباره شروع کرد؟

اما درست در همین لحظه است که باید بدانیم؛ در صورت تسلیم شدن یکبار برای همیشه رویاهایمان را از دست میدهیم… بهترین گزینه در این حالت، فقط خود را مشغول انجام کارها کردن است تا انگیزه و اشتیاق مجددا به سراغ آدم بیایید (یا خودمون آنرا ایجاد کنیم)

امــــــا چطــــــور؟
جطور میتوانیم بدون داشتن اشتیاق و انگیزه خودمون رو مشغول نگه داریم به کارهای مهمی که باید انجام بگیرند؟ در این مقاله 10 تکنیک کاربردی خواهید خواند که به کمک آنها دوباره شروع میکنید به تلاش در راه رسیدن به رویاهایتان…

 10 تکنیک کاربردی برای اینکه دوباره شروع کنید (در حالی که هیچ انگیزه ای ندارید…) :

تکنیک شماره ۱
مشکلات را سازماندهی کنید
اولین و اساسی ترین کاری که باید انجام بدید مشخص کردن مشکل و مانع اصلی شروع است. باید کشف کنید کدام عامل اساسی ترین نقش را در بی انگیزه کردن شما دارد؟ برای مثال در بسیاری از کارها، وظایف و مسئولیت های شخص ناخوشایند و بدون هیجان هستند و همین باعث دلسردی فرد در انجام آن کارها میشود.
و یا اصلا انگیزه درونی تهی شده و شما هیچ میل و اشتیاقی به ادامه ندارید؛ پس ابتدا مشکل و مانع اصلی را شناسایی کنید.
 
تکنیک شماره ۲
غورباقه را قورت بده
حال که مشکل و مانع اساسی را شناسایی کردید، نوبت آن است که در اولین اقدام و در اولین کارهایی که میخواهید در طول هفته یا روز انجام دهید، انجام و اتمام آن کار خسته کننده یا دلسرد کننده است.
مهم نیست چقدر بد، به قول برایان تریسی : «ابتدا، غورباقه را قورت دهید.»

تکنیک شماره ۳
نتیجه نهایی را همیشه در تصورات تان داشته باشید
اگر قرار است تلفنی بزنید که نمیخواهید (اما باید بزنید) و یا باید به قرار ملاقاتی برسید که طرف مقابل خوش تان نمی آید (اما میدانید باید بروید) همیشه و همیشه نتیجه نهایی و حسی که پس از انجام آن کار در شما ایجاد خواهد شد را قبل از انجام تصور کنید.
مثلا تصور کنید پس از تلفن چقدر فشار روانی از شما کم میشود یا یک قرار ملاقات کوتاه خواهید داشت و دیگر راجع به ان فکر نمیکنید.

تکنیک شماره ۴
انگیزه پیدا کنید
خب… شاید الان از خودتون بپرسید «اگه من میتونستم انگیزه پیدا کنم که الان اینجا نبودم این مقاله رو بخونم !» بله حق با شماست. اما منظور ما از انگیزه، پیدا کردن انگیزه های کوچکی است که زندگی سیاه سفید را کمی رنگی میکند.
مثلا خوردن یک بستی سر ظهر پس از انجام کارها، یک انگیزه است؛ و یا برنامه مسافرت آخر هفته، یک انگیزه برای اتمام سریع کارهای هفتگی تان است.

تکنیک شماره ۵
تعهد نشان دهید
اگر دقت کنید، تکنیک شماره ۵ نمیگوید «تعهد داشته باشید.» بلکه «نشان دهید!» میدانید چرا؟‌ شما اگر هدفی دارید و برای رسیدن به آن هدف کارهایی خسته کننده قرار است انجام دهید، با نشان دادن تعهد تان به اهداف تان در برابر دیگران، باعث خواهید شد میل و انگیزه برای رسیدن به آن هدف در شما چند برابر شود.
مثلا میخواهید وزن کم کنید؛ وزن مورد علاقه تان را بر دیوار اتاق تان بچسبانید تا اعضای خانواده تان هم از هدف تان آگاه شوند. در این صورت میل و انگیزه شما برای زیر پا گذاشتن اهداف تان کمتر میشود.
 
تکنیک شماره ۶
نوت برداری کنید
شاید نخواهید دیگران از اهداف تان با خبر شوند؛ تکنیک شماره ۶ برای شماست !
یک دفترچه اهداف و رویاها باید درست کنید، اهداف تان را در آن بنویسید و آنرا در جایی نزدیک برای مرور روزانه قرار دهید. هر روز صبح، قبل از شروع کار، با خواندن اهداف تان و رویاهایتان شما یادتان می آید چرا این همه سختی را تحمل میکنید و برای چی تا این حد سخت تلاش میکنید.

تکنیک شماره ۷
کوچک… خیلی کوچک شروع کنید
از دلایل اصلی دلسرد شدن، داشتن توقع بالا از نتایج ابتدایی کارها است.
اگر دستآورد شما کمتر از توقع شما باشد، خب دلسرد میشوید… چاره کار این است، مدتی که انگیزه شما افت کرده است، سطح توقع تان را کاهش دهید… کمتر از میزان دستآوردهایتان و با گذشت زمان و کسب انگیزه مجددا توقع تان را بالا ببرید تا عملکردتان بهتر شود.
 
تکنیک شماره ۸
سوار ترن هوایی شوید
خب، شاید شما در یک بازه از زمان خیلی خوب عمل کنید، انگیزه فوق العاده ای داشته باشید و کارها را با قدرت و سرعت یکی پس از دیگری انجام دهید. اما در یک بازه زمانی دیگر شما اصلا هیچ میل و انگیزه ای به کارها نداشته باشید…
تمام راه ها را برای کسب انگیزه و ایجاد میل و رغبت در خودتان هم انجام دادید اما هیچ نتیجه ای نگرفتید ! دلیل آن چیست؟ خب شما (و همه انسان ها) سوار یک ترن هوایی هستند. از همان ترن هایی که در شهر بازی ها میبینید.
احساسات ما انسان ها در طول زندگی در یک سطح مشخص ثابت نمی ماند. بالا میرود، پایین می آید، اوج میگیرد، افت میکند… اما هیچوقت ثابت نیست.
اگر احساس کردید تمام کارهای لازم را انجام دادید اما هنوز به انگیزه مورد نظرتان نرسیدید، خب کمی اجازه بدید زمان بگذرد؛ خستگی در کنید، تفریح کنید، حتی اگر میتوانید از کار دور بمانید مدت کوتاهی تا انگیزه و میل شما از کف خط ترن هوایی مجددا اوج بگیرد و دوباره شروع کنید.
 
تکنیک شماره ۹
اگر لازم شد، کمک بگیرید
اکثر اوقات خودمون نمیتونیم واقعا به خودمون انگیزه بدیم. هرچقدر هم تلاش کنیم به بن بست میخوریم. در این حالت بهترین کار این است که از یک نفر کمک بگیریم؛ یک نفر نزدیک به ما که میتونه با صحبت کردن با ما به ما انگیزه بده. شاید صحبت های وی اصلا انگیزشی هم نباشد اما همین که احساس میکنیم یک نفر هست که با او صحبت کنیم آرامش خاطر پیدا میکنیم.

 تکنیک شماره ۱۰
موفقیت های کوچک را جشن بگیرید
این کار انگیزه شما را مثل گلوله برفی افزایش میدهد. مانند یک گلوله برف کوچک که از بالای کوه سرازیر میشود و رفته رفته بزرگ و بزرگ تر میشود، انگیزه شما نیز رفته رفته با این کار افزایش پیدا میکند. برای مثال میخواهید یک عملیات ۱۰۰ روزه انجام بدید که خیلی خسته کننده اما مهم است… خب، روز اول را که انجام دادید، برای خودتان یک جشن یک نفره بگیرید و خودتان را یک بستنی خوشمزه مهمان کنید. روز دوم را هم اگر انجام دادید، موفقیت کوچک دوم تان را هم جشن بگیرید و با آهنگ مورد علاقه تان بقیه روز را استراحت کنید و همینطور ادامه میدهید تا به ۱۰۰ روز برسید و انگیزه کافی داشته باشید.

 راستی، شما وقتی انگیزه ندارید، از چه تکنیکی استفاده میکنید؟

چرا بعضی افراد موفق میشوند؟ بعضی دیگر خیر؟

آخرین دست نوشته های پدر علم تبلیغات



تمام بازاریابان باید خواندن کتاب جزو عادات روزمره شان باشد…

یکی از این کتاب هایی که هر فرد دارای کسب و کار و یا خواهان فروش بیشتر و بالا بردن اطلاعات عمومی در مورد تبلیغات حتما باید بخواند، کتابِ اعترافات یک تبلیغاتچی است
این کتاب، یکی از شاهکارهای دنیای تبلیغات است.
نویسنده آن یعنی دیـویـد آگـلـیـوی را پدر علم تبلیغات می شناسند، زیرا تا قبل از آگلیوی، تبلیغات را به چشم یک هنر می دیدند؛ اما آگلیوی باعث شد نظر دنیا در مورد تبلیغات تغییر کند و آنرا به عنوان یک علم بشناسند.

البته کتاب «اعترافات یک تبلیغاتچی» تماما راجع به تبلیغات نیست.
شما در این کتاب یک عالمه پند و اندرز خوب و مفید در مورد مدیریت، زندگی، فروش، خلاقیت و … میخوانید.

یکی از ویژگی ها قلم دیوید آگلیوی، طنزآلود بودن پند هایش است، برای مثال؛
در یکی از جالب ترین سطرهای کتابش می نویسد :
” زمانی که مجله Fortune عکس مرا بر روی صفحه اول مجله اش چاپ کرده بود و زیر آن نوشته بود – آیا دیوید آگلیوی یک نابغه است؟ – من به وکیلم زنگ زدم تا از آنها شکایت کند… نباید علامت سوال انتهای جمله را میگذاشتند. ”

سالیان سال آگلیوی سعی کرد آنچه را از تبلیغات بدست آورده، به دیگران آموزش دهد، کتاب های متعددی از او به چاپ رسیده، سخنرانی های بینظیر و جملات قصار نایابی از او به جا مانده اما یکی از مهم ترین و بحث برانگیزترین چیزهایی که از دیوید آگلیوی به جا مانده… آخرین دست نوشتههایش هستند.

پس از مرگ دیوید آگلیوی، او وصیت کرده بود دست نوشته هایی که در گاوصندوقش قرار داده تا تاریخ معین به صورت عمومی منتشر نشوند؛ اما اخیرا این موعد تمام شده و آخرین دست نوشته های پدر علم تبلیغات به صورت عمومی منتشر شده.

این دستونشته ها حاوی 11 فرمان جاودانه تبلیغات هستند.
به نوشته دیوید آگلیوی، «آنهایی که این 11 فرمان را بدانند و به آن عمل کنند، نه تنها در این جهان به آنچه میخواهند از تبلیغات می رسند بلکه در جهان دیگر نیز رستگار میشوند…. !»

شما در این مقاله قرار است یکی از جالب ترین دستوشته ها و 11 فرمان پدر علم بازاریابی را بخوانید.
این دستوشته به شما کمک میکند دیدتان نسبت به تبلیغات دستخوش تغییر شود، با خلاقیت بیشتری فکر کنید و بتوانید فروش تان را تا چندین برابر افزایش دهید.

مربیان فروش و بازاریابی بنامی آخرین دستوشته های دیوید آگلیوی را توصیه کرده اند؛
مانند مثال فیلیپ کاتلر پدر بازاریابی مدرن در سمینارهای اخیرش به تمام حضار یک نسخه از دست نوشتههای دیوید آگلیوی را به عنوان یکی از باید های دنیای تبلیغات داده تا حتما بخوانند و به آن عمل کنند.
آخرین دست نوشته های پدر علم تبلیغات

دیوید آگلیوی، این دست نوشته هایش را به عنوان وصیتنامه تبلیغاتی اشت نوشته و اخیرا در انتها یا ابتدای تمام کتاب های مربوط به دیوید آگلیوی این نسخه از «وصیتنامه تبلیغاتی» اش را چاپ میکنند تا علاقه مندان به تبلیغات و دیوید آگلیوی حتما آنرا بخوانند.

در ادامه وصیت نامه تبلیغاتی دیوید آگلیوی را میخوانید :

من کارم را با تحقیق همراه با دکتر گالاپ در پرینستون شروع کردم. سپس تبدیل به یک تبلیغاتچی شدم و تا آنجا که به خاطر دارم، من تنها فرد خلاق در زمینه تبلیغات هستم که با تحقیقات کارم را شروع کردم.

به عنوان نتایجی که بدست آوردم، همیشه عملکرد خلاقانه را از دید یک محقق میبینم.
اینها هم با ارزش ترین درس های هستند که پس از یک عمر فعالیت، یادگرفتم.

    خلق یک تبلیغ خلاقانه مانند یک کاردستی است؛ قسمتی از آن نیاز به الهام و خلاقیت دارد، اما اکثر جاهایش نیاز به دانستن چگونگی کارکردِ آن و تلاش سخت دارد. اگر هوش متوسطی دارید و میدانید از چه تکنیک هایی استفاده کنید تا تبلیغات شما تبدیل به پول بشوند، آینده خوبی پیش رو دارید.
    وسوسه برای سرگرم کردن مشتری به جای فروش واقعی، مسری است.
    (یعنی اگر کار تبلیغات را فقط به عنوان یک سرگرمی می نگرید، مطمئن باشید مشتری هم تبلیغات شما را به عنوان یک سرگرمی خواهد دید؛ اغلب فروشندگان مشتری را سرگرم میکنند، اما نمیفروشند.)
    ارزش تبلیغات و تفاوت دو تبلیغ فقط و فقط در میزان فروش آنهاست، نه چیز دیگری.
    یادتان باشد، قبل از نوشتن متن تبلیغاتی و طراحی آن باید هزینه ای بپردازید و محصول را بفهمید، در مورد آن تحقیق کنید.
    رمز موفقیت در تبلیغات، دادنِ وعده سود به مصرف کننده است – مانند بوی مطبوع، سفید شوی، رانندگی بیشتر با مصرف سوخت کمتر، رنگ سیمای جذاب تر
    عملکرد اکثر تبلیغات، ترغیب مشتری به امتحان محصول شما نیست، بلکه ترغیب آنها به استفاده از آن به قدری که باعث شود محصول مورد استفاده قبلی را فراموش کنند. (ممنونم از اندرو ارنبرگ)
    آنچه در که در یک کشور جواب داده، مطمئننا در کشورهای دیگر هم جواب میدهد.
    مولفین و سردبیرهای مجله ها بهتر مردم را درک میکنند و با آنها در تماس هستند، از تکنیک های آنها کپی کنید.
    اکثر کمپین های تبلیغاتی بیش از حد پیچیده هستند. آنها یک لیست بلندی از اهداف دارند و سعی میکنند از تمام زوایای موجود اجرای طرح شان را بررسی کنند تا بیشترین حد ممکن از اهدافی را که تعیین کرده اند بدست بیاورند، اما معمولا هیچکدام را هم بدست نمی آورند. تبلیغات آنها مانند یک جلسه 1 دقیقه ای است.
    هیچوقت اجازه ندهید یک مرد بخواهد تبلیغات مربوط به یک کالای زنانه را بنویسد.
    کمپین های تبلیغاتی خوب، میتوانند سال ها به فروش خود ادامه دهند؛ بدون هیچگونه کاستی از قدرتشان. کمپین تبلیغاتی من برای لباس های هاتاوی به مدت 21 سال فعال است. کمپین من برای صابون داو 31 سال فعال است و الان داو یکی از پرفروش ترین های بازار است.

و در آخر؛
اگر فقط یکبار بتوانید بفروشید، برای همیشه فروشنده خواهید شد.

دیوید آگلیوی
1988

دیوید آگلیوی در سال 1911 بدنیا آمد، دنیای تبلیغات را دگرگون کرد و در سال 1999 دیده از جهان بست.
اکثر سخنان و آموزه های دیوید آگلیوی را میتوان امتحان کرد، استفاده کرد و از آنها سود برد، هیچکدام از نصیحت های این مرد کهنه نمیشوند و در همه اعصار مثل روز اولشان نو و قابل استفاده اند.

در ادامه؛ چند پند از دیوید آگلیوی را میخوانید :

    مشتری خدمتکارت نیست. او همسرت است ! پس به شعورش توهین نکن.
    هیچوقت تبلیغی را که نمیخواهی خانواده ات ببینند را منتشر نکن.
    واقعیت را بگو؛ اما جذاب تعریف کن.
    تا زمانی که کمپین تبلیغاتی شما ایده بزرگی نداشته باشد، همانند یک کشتی در تاریکی شب گذر خواهد کرد.
    هیچ جایگزینی برای انجام تکالیف تان از قبل وجود ندارد. هرچقدر بیشتر راجع به یک محصول اطلاعات داشته باشید، بیشتر میتوانید ایده های بزرگی برای فروش آن در تبلیغات بدهید.

نظریه نسبیت انیشتین خیلی راحت شما را در کارآفرینان پیشرو باورس ثروتمند میکند



این یک مقاله علمی نیست.
اما با پشتوانه علمی، میتواند درآمد شما را 10 برابر، 20 برابر یا هرچند برابر که شما خودتان میخواهید افزایش دهد.

تصور کنید یک روز از خواب بیدار میشوید و در می یابید که دنیای اطرافتان کاملا تاریک شده، نه تختخوابتان هست و نه اتاقتان و نه اصلا خورشید ! تمام آنچه بود، حالا دیگر نیست و تنها شما ماندید و یک فضای تاریک و سیاه که در آن شناور هستید.

حال یک سوال مهم، لطفا قبل از پاسخ دادن 1 دقیقه درباره آن فکر کنید : شما شروع به حـــرکـــت میکنید… اما یک دقیقه صبر کنید، از کجا میتونید بفهمید آیا اصلا حرکت میکنید یا نه؟

شاید کمی گیج کننده به نظر برسد، اما فقط تصور کنید؛
چون پاسخ خیلی ساده است : شما هیچوقت نمیتونید بفهمید ! به هیچ روشی نمیتوانید بفهمید آیا دارید دور میشوید یا نزدیک، آیا میروید؟ یا می آیید؟

خب، یک سوال دیگر (به نسبت ساده تر !)
تصور کنید در همان فضای تاریکی که هستید تخت خوابتان هم کنارتان است ولی کنارتان زیاد نمی ماند و دور میشود… شما به خوبی میبینید که تختخوابتان در حال دور شدن است، اما… صبر کنید! از کجا معلوم شما از تخت خوابتان در حال دور شدن نیستید؟ چطور میتونید مطمئن شوید؟

پاسخ سوال دوم هم خیلی ساده است : به هیچ طریقی نمیتوانید بفهمید!، اما چرا؟

این سوالات، دقیقا آزمایش های ذهنی آلبرت اینشتین بودند؛
مردی که دنیای فیزیک را قبل از او و بعد از او می شناسند و به آزمایش های ذهنی اش مشهور است.

همانطور که در ابتدای این مقاله خواندید، اینجا کلاس درس فیزیک نیست.
قرار هم نیست زندگی نامه آلبرت اینشتین را بخوانید؛ ما در این مقاله میخواهیم یکبار برای همیشه به کمک نظریه نسبیت آلبرت اینشتین پی ببریم چطور میتوانیم خیلی راحت به کمک قوانین عالم هستی ثروتمند شویم؟

رالف والدو امرسون، فیلسوف و نویسنده آمریکایی میگوید :
” متعجبم چطور مردم واژه ای به نام شانس اختراع کردند وقتی دنیا بر پایه قوانین استوار است؟ ”

بله درست فهمیدید… همسایه میلیاردر شما، به خاطر شانس خوبش میلیاردر نشده ! بلکه به کمک قوانین هستی به چنین شرایطی دست پیدا کرده؛ به زبان ساده تر : اگر شما هم بتوانید از قوانین استفاده کنید، آنها هم خدمتگزار شما خواهند بود، مطمئن باشید.

شما در این مقاله یکبار برای همیشه یادمیگیرد :

    اصلا نظریه نسبیت انیشتین چی هست؟ و به چه دردی میخورد؟
    میزان درآمد شما چه ارتباطی با نظریه نسبیت انیشتین دارد؟
    و چطور میتوانید از نظریه نسبیت انیشتین کمک بگیرید و به راحتی پیروی از قوانین از قبل مقدر شده عالم هستی هرمقدار درآمدی را که دوست دارید(دقت کنید – دوست دارید، نه اینکه میتوانید!) بدست آورید
    با یک تمرین ساده اما فوق العاده موثر یادبگیرید چطور هرسال درآمدتان را 5 برابر کنید

این مقاله، برای تمام افرادی که میخواهند بدانند درآمدشان چطور افزایش پیدا میکند و چطور کاهش پیدا میکند نوشته شده و شامل راهکارهایی برای افزایش درآمدتان به هر میزانی که دوست دارید هست.

لطفا دقت کنید : شما در این مقاله چیزی راجع به سخت تلاش کردن، بهره وری، نفوذ کلام و … نمیخوانید، فقط و فقط قرار است یادبگیرید چطور پول، ثروت، روابط خوب، شادی و … را به راحتی پیروی از قوانین عالم هستی وارد زندگی تان کنید.

نظریه نسبیت انیشتین خیلی راحت شما را ثروتمند میکند :

خب، برای شروع برگردیم به سوالاتی که ابتدای مقاله خواندید، چه نتیجه گیری از آنها کردید؟

شاید کمی سخت باشد؛ اما آلبرت اینیشتین این کار را کرد !
او نتیجه گرفت، اصلا چیزی به نام واقعیت محض نمیتواند وجود داشته باشد ! هرآنچه در اطرافتان میبینید، نسبی هستند.

چند مثال ساده؛

    دوست تان آدم خوبی است؟ برای شما آدم خوبی است، شاید برای یک نفر دیگر آدم بدی باشد
    آیا کشتن حیوانات گناه محسوب میشود؟ اگر یک شیر بخواهد به شما و خانواده تان حمله کند چه؟
    شما خیلی کند رانندگی میکنید؟ شاید اتومبیل های کناری تان خیلی سریع رانندگی میکنند؟

اینشتین یکبار برای همیشه ثابت کرد، هیچ چیزی در این دنیا قطعی و حقیقت محض نیست.
هر آنچه را که از دنیای اطرافتان میبینید، می شنوید و درک و استنباط میکنید، تماما نسبت مستقیمی با طرزفکر شما با محیط و شرایط اطرافتان دارد.

خب…برایتان سوال پیش آمده این چه ربطی به درآمدتان داشت؟
ارتباط میان درآمد شما و نظریه نسبیت انیشتین به سادگی فرمول زیر است :

«درآمد شما نه کم است و نه زیاد فقط و فقط نسبت مستقیمی با نیاز واقعی شما دارد»

قبل از اینکه ادامه دهید، لطفا 2 بار دیگر جمله فوق را بخوانید.
درآمد شما هیچوقت کم یا زیاد نیست، این شما هستید که تعیین میکنید کم است یا زیاد!

    درآمد شما اگر از یک مقدار(نیاز واقعی تان) کمتر باشد، شما هرکاری میکنید تا به مقدار مورد نظر افزایش پیدا کند
    درآمد شما اگر از یک مقدار(نیاز واقعی تان) بیشتر باشد، خیلی زود آنرا خرج میکنید و تمام آنرا از دست میدهید

یک تمرین ساده :
همین الان یک برگه کاغذ سفید بردارید و بر روی آن مقدار درآمد را که دوست دارید داشته باشید، بنویسید.
خیلی باید دقت کنید، زیرا اکثر اوقات افراد درآمدی را بر روی کاغذشان می نویسند، که میدانند در توانشان است بدست بیاورند، این اشتباه هست، حداقل برای این تمرین !

شما باید درآمد را که دوست دارید داشته باشید بر روی کاغذ بنویسید، مهم نیست چطور قرار است انرا بدست آورید، فقط بنویسید.

بعد از اینکه آنرا بر روی کاغذ نوشتید، با ریزترین جزئیات زیر همان عدد بنویسید که چطور در طول یک ماه، درآمدتان را خرج میکنید، پس انداز میکنید و یا هر کار دیگری؟

تمام آنچه را می نویسید، با ریزترین جزئیات باید بنویسید.
وقتی نوشتید و تمام شد، کافیست به مدت 21 روز، هر روز 2 نوبت قبل از خواب و بعد از بیدار شدن بخوانید (این توصیه ناپلئون هیل، نویسنده کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید هم هست)

 اما اصلا جریان از چه قرار است؟
ذهن انسان به پیاپی به دنبال رفع نیاز های فرد است، نه بیشتر، نه کمتر.
نیاز شما اگر یک لباس گرم باشد، مطمئن باشید ذهن شما حتما راهی برای پیدا کردن یک لباس گرم پیدا میکند و اگر نــــیــــاز شما یک ماشین لوکس باشد، بدون شک، ذهن شما این نیاز را هم پاسخ خواهد داد.

چطوری؟ هیچکس تا الان نتوانسته درک کند، چطور…
اما مهم نیست، شما برای روشن کردن یک اتاق به وسیله برق و یک لامپ، لازم نیست از مهندس برق باشید! کافیست بدانید لامپ را باید درون سرپیچ قرار دهید تا اتاقتان روشن شود.

این توصیه نیز، دقیقا به همین شکل است.
شما با خواندن کاغذی که بر روی آن درآمد و شرح نحوه خرج کردن پولتان را نوشتید، ذهن شما تلنگر میخورد، شروع میکند باور کردن به اینکه شما نیازتان بیشتر است چون هر روز آنرا مرور میکنید و سعی میکنید بهترین راهی را که شما را به نیازتان می رساند، پیدا کند.

باورش به نظر سخت است؟ کافیست فقط 1 بار امتحان کنید.

تکنیک شگفت انگیز آنتونی رابینز برای غلبه بر ترس از شکست


من شما را به چالشِ ساختن یک شاهکار از زندگی تان دعوت میکنم. من شما را به چالشِ پیوستنِ نام تان به لیست افراد موفق، آنهایی که همانطور که دوست دارند زندگی میکنند دعوت میکنم… من از شما میخواهم تصمیم بگیرید بر ترس از شکست تان یکبار برای همیشه غلبه کنید..ـــآنتونی رابینز


اگر در ایران باشید (یا بوده باشید) و بخواهید بدنبال مسیر موفقیت بگردید، امکان ندارد از لابلای کتاب های موفقیت کتابفروشی ها چشم تان به یکی از کتاب های آنتونی رابینز نخورده باشد.

رابینز، سخنران انگیزشی و استراتژیست مالی است.
یکی از پرطرفدارترین سخنرانانی که بلیط های سخنرانی اش در عرض یک هفته تمام میشود و هزاران نفر در روز سخنرانی با دو گوش باز به صحبت های وی گوش می سپارند.

نمیتوان تلاش های آنتونی رابینز را برای تحول زندگی میلیون ها نفر در سراسر این کره خاکی را نادیده گرفت؛ خیلی ها موفقیت شان را مدیون کتاب ها و سخنرانی های این مرد بزرگ هستند.

در این مقاله میخواهیم بپردازیم به یکی از تکنیک ها یا بهتر است بگوییم، روش های اختصاصی اش برای غلبه بر ترس از شکست…

بلکه، ترس از شکست !
ترس از جواب رد شنیدن (و هیچوقت محصولی را به مشتری نفروختن)، ترس از ورشکست شدن (و هیچوقت کسب و کارتان  را توسعه ندادن)، ترس از ترد شدن (و تحمل رفتارهای ناشایست دیگران)، ترس از شکست خوردن‌ (و هیچوقت کاری را شروع نکرده)

ترس، ترسی که زندگی را در مقطعی فلج میکند؛ آنرا متوقف میکند و اجازه نمیدهد بیش از آن پیشروی کنید…

اگر میخواهید برای همیشه، بر ترس از شکست تان غلبه کنید،
نباید این توصیه رابینز را از دست بدید !

آنتونی رابینز در یکی از سخنرانی هایش، به ترس از شکست اشاره میکند و میگوید:

«تا زمانی که نفس میکشید، کامل زندگی کنید. همه چیز را تجربه کنید. از خودتان و دوستان تان مراقبت کنید. خوش بگذرانید، دیوانه باشید، عجیب باشید. بروید بیرون و از زندگی تان یک شاهکار خلق کنید… زندگی شما چه بخواهید و چه نخواهید درحال گذر است، پس کاری کنید از این گذر لذت ببرید.»

ترس از شکست، باعث میشود شما هیچوقت نهایت استفاده را از زندگی تان نبرید، هیچوقت کامل زندگی نکنید و همیشه حسرتی در پشت لبخندهایتان به خاطر کارهایی که میتوانستید انجام بدید اما انجام ندادید وجود دارد.

برای جلوگیری از «ترس از شکست» باید ابتدا، بدانیم «شکست» واقعا چیست؟
شکست، به تعداد آدم های روی کره زمین میتواند تعریف داشته باشد. هرکسی شکست را میتواند خودش تعریف کند؛ برای یک نفر شکست میتواند «از دست دادن پول» باشد و برای دیگری «فرصتی برای یادگیری» !

شکست هرآنچه که باشد، در برهه ای از زمان میتواند جلوی پیشرفت شما را در زندگی بگیرد و هرچقدر شما در غلبه بر آن تعلل کنید، به همان اندازه قوی تر میشود. اگر «ترس از شکست» در زندگی شما ریشه دوانده باشد، باید یکی از این چهار نشانه را در زندگی تان ببینید :

    موانع درونی – حسی که مانع تجربه کارهای جدید و چالش های زندگی باشد
    خودآزاری ملایم – مثلا کارها را به تعویق می اندازید، بیش از حد نگران میشوید، هدفی در زندگی ندارید و تصمیمی قطعی نمیتوانید بگیرید
    عزت نفس پایین – فکر میکنید به اندازه کافی خوب نیستید یا لیاقت بهترین ها را ندارید
    کمال گرایی – تلاش برای اینکه هرچیزی را به صورت کامل و بی نقص انجام دهید.

آیا این نشانه ها را در زندگی تان میبینید؟ خب نگران نباشید… فقط به خواندن ادامه دهید !
معنا بخشیدن به شکست

شما به هیچ وجه نمیتوانید دستآوردهای ارزشمندی در زندگی بدون تجربه شکست داشته باشید. شکست جز لاینفک مسیر موفقیت است. شکست اصلا قسمتی از موفقیت است.

اما تعریف شما از شکست، میتواند بسیار تعیین کننده موفقیت تان باشد.
اگر تصمیم بگیرید چطور به شکست نگاه کنید، یعنی طرزفکرتان را نسبت به شکست تغییر دهید تقریبا اولین گام غلبه بر ترس از شکست را برداشتید.

برای مثال؛
شما میتوانید شکست را «از دست دادن همه چیز» تعریف کنید و وقتی شکست خوردید کاملا داغون و شکسته شوید – و یا اینکه شکست را «فرصت تجربه یک درس زندگی» تعریف کنید و پس از هر شکست احساس خوبی داشته باشید که یک درس زندگی مهم را هم یادگرفتید.

تمام افراد موفق دنیا، تعریفی مثبت از شکست در ذهن شان دارند و اگرنه هیچوقت نمیتوانستند بر یک شکست در زندگی شان غلبه کنند و به موفقیت دست پیدا کنند :

    مایکل جردن اسطوره تیم بسکتبال شیکاگو بولز که به عنوان یکی از بزرگترین بسکتبالیست های تاریخ مشهور است در نوجوانی از تیم بسکتبال دبیرستان شان کنار گذاشته شد چون مربی اش معتقد بود به اندازه کافی استعداد ندارد… یک شکست بزرگ !؟
    وارن بافت تاثیرگذارترین سرمایه گذار قرن بیستم، دومین فرد ثروتمند دنیا در آزمون ورودی مدرسه کسب و کار هاروارد رد شد… یک شکست بزرگ !؟
    ریچارد برانسون کارآفرین پر سر و صدا و صاحب گروه شکست های Virgin از دبیرستان اخراج شد… یک شکست بزرگ !؟

حتی شمایی که در حال خواندن این مقاله هستید ممکن است در زندگی بارها شکست خورده باشید، هزاران بار با هزاران امید شنیدن جواب «بله» جواب «نه» شنیدید و تمام آرزوهایتان بر باد رفته، شاید شکست مالی بزرگی خوردید و شاید تصمیم های واقعا بدی گرفتید…

خب نگران نباشید فقط فکر کنید اگر مایکل جوردن، وارن بافت، ریچارد برانسون هم پس از شکست هایشان متوقف می شدند و اجازه میداند ترس از شکست احتمالی ریشه در وجودشان بگذارد… آیا میتوانستند به چنین درجه ای از موفقیت در زندگی دست پیدا کنند؟ قطعا نه !

اما توصیه آنتونی رابینز برای غلبه بر ترس از شکست…
آنتونی رابینز، نه فقط به خاطر محتوای صحبت ها و نوشته های انگیزشی اش بلکه به خاطر ساده سازی مفاهیم پیچیده روانشناسی برای استفاده عمومی مردم مشهور است.

برای همین مثال، برای غلبه بر ترس از شکست رابینز یک ایده بسیار مهم روانشناسی که حدود بیست سال پیش کشف شده را با نام «صندلی راحتی افراد مسن» ساده سازی کرده است.

رابینز میگوید : «بعضی وقت ها می نشینم و با خودم فکر میکنم که اگر 85 ساله بودم و بر روی یک صندلی راحتی نشسته بودم و به گذشته یعنی زندگی امروزم فکر میکردم، آیا با خودم فکر میکردم که ‘دمت گرم… تو واقعا گل کاشتی و کلی تجربه کسب کردی’ یا ‘حیف… چه کارهایی که میتونستم انجام بدم و ندادم…’ و وقتی میبینیم مورد دوم بیشتر به چشم می آید از صندلی بلند میشود و میروم تا دقیقا کاری که از انجامش می ترسیدم را انجام بدهم»

در واقع، آنتونی رابینز از خودش پرسیده که آیا حاضر است یک «پشیمانی بزرگ» را تجربه کند یا یک «تجربه ارزشمند» که هیچوقت از تلاش اش برای انجام آن کار پشیمان نشود؟

برای مثال خودش، رابینز میگوید که «دوست دارم پرواز با هلیکوپتر را یادبگیرم» سپس وقتی ترس از شکست در او بیدار میشود از تکنیک «صندلی راحتی افراد مسن» استفاده میکند و خودش را در سن 85 سالگی تصور میکند و با خودش میگوید «اگر یاد نگرفته باشم چه میشود؟ اگر بر ترسم غلبه کرده بودم و پرواز با هلیکوپتر را یادگرفته باشم،چه میشود؟»

و با خودش میگوید «خب در سن 85 سالگی اگر به گذشته برگردم و ببینم که در زمان حال توانسته بودم بر ترس از شکستم غلبه کنم و پرواز با هلیکوپتر را یادگرفته بودم به خودم افتخار میکردم…»

این یک تمرین ذهنی است.
در واقع، شما با یک مفهوم روانشناسی آشنا شدید که به شما میگوید اقدام شما در کوتاه مدت، پشیمانی کمتری به نسبت عدم اقدام کردن شما در بلند مدت خواهد داشت.

شما اگر کسب و کاری راه اندازی کنید (اقدام) و شکست بخورید، شاید شکستی تلخ باشد اما پس از مدتی آنرا فراموش خواهید کرد یا دیگر اثری بر زندگی تان نخواهد داشت (اگر تعریف تان از شکست را تغییر داده باشید…)

اما اگر هیچوقت کسب و کاری راه اندازی نکنید (عدم اقدام) چون شاید شکست بخورید، در زندگی همیشه حسرت روزهایی که میتوانستید کسب و کاری راه اندازی کنید اما نکردید را خواهید خورد.

پس، ازین به بعد، همیشه در زندگی سعی کنید تعریف تان را از شکست تغییر بدید و هروقت احساس کردید حسی در شماست که به شما میگوید تلاش نکنید، خودتان را با تکنیک «صندلی راحتی افراد مسن» به آینده ببرید و از آنجا به گذشته فکر کنید و ببینید آیا اگر آن کار را انجام بدید، در  85 سالگی شاد خواهید بود یا ناراحت؟ حسرت گذشته را خواهید خورد یا به خودتان افتخار خواهید کرد؟

رسیدن به اهداف تان انگیزه ای در شما ایجاد نمیکند؟


وقتی پس از تلاش سخت در راه رسیدن به هدف هایتان، به آنچه میخواستید می رسید… احساس میکنید یک جورایی انگار اتفاق خیلی بزرگی نیافتاده… یا اصلا خیلی هم از اتفاقی که افتاده خوشحال نشدید !

ابتدا ممکن است به خودتان افتخار کنید که توانستید به آنچه خواستید برسید اما بعدا تعجب کنید که چرا این موفقیت، برای شما شادی به همراه نداشته… درحالی که باید رسیدن به هدف هایتان شور و شوق بیشتری در شما ایجاد کند و بخواهید برای موفقیت های بزرگ ترین تلاش کنید.

یک جورایی موفقیت پس از رسیدن به هدف هایتان برای شما یکنواخت میشود.
دیگر تحقق هدف هایتان هم برای تان جذاب نیست و کم کم بی انگیزه میشوید و فکر میکنید دیگر تلاش کردن بی فایده است و فقط دارید وقت تان را تلف میکنید.

در این مقاله میخوانید : چرا ممکن است همچین اتفاقی بیافتد و چطور از رویدادن آن جلوگیری کنید؟

 دلیل شماره یک | شما فقط به خودتان کمک کردید
افرادی که هدف شان را دنبال میکنند و به دنبال رویاهایشان میروند، افرادی با جرات و شجاعت زیادی هستند. این افراد (از جمله شما) لایق چیزی بیشتر از اهداف شان هستند.

در واقع شما باید به غیر از اهداف تان، عزت نفس، اعتبار و خوشبختی را هم بدست آورید.

برای مثال، خواننده های مشهور فقط به خاطر این مشهور نیستند که صدای خوب یا آهنگ های باحالی دارند، این افراد باعث الهام بخش بودن برای هزاران شاید میلیون ها نفر سراسر دنیا میشوند. به همین دلیل در کنار ثروت، شهرت نیز معمولا بدست می آورند.

همچنین شما، نباید تمام خواسته تان، هدفی باشد که برای خودتان میخواهید.
نباید فقط راجع به خودتان و خواسته هایتان فکر کنید، باید به دیگران هم فکر کنید، به اینکه با رسیدن به هدف تان چه خدمتی به دیگران میکنید؟ چه کمکی به بهتر شدن این دنیا میکنید؟

 دلیل شماره دو | هدفگذاری برای دلیل اشتباه
هرکدام از ما انسان ها دلایل خودمان را برای هدفگذاری داریم؛ بنابراین ساعات زیادی را صرف فکر کردن به اینکه کدام هدف مهم تر است و چطور به آن هدف برسیم.

چون میدانیم بدون صرف تلاش، زمان و هزینه هیچ هدفی محقق نمیشود… پس، بهتر است دلایل خودمان را برای هدفگذاری داشته باشیم.

بعضی از ما دلایل دیگران را برای هدف هایمان داریم؛ میخواهیم دکتر شویم چون مادرمان میخواهد، هدف مان این است که در بهترین دانشگاه قبول شویم چون پدرمان گفته و پس از سالها درس خواندن و قبول شدن در بهترین دانشگاه… احساس خوبی نداریم… چون دلیل هدف مان، دلیل خودمان نبوده.

اگر میخواهید از رسیدن به هدف هایتان خوشحال باشید و انگیزه داشته باشید باید هدف هایتان برای خودتان و فقط برای ارضای نیاز های شخصی خودتان باشد واگرنه بخواهید به خاطر دلایل دیگران هدفی داشته باشید، حتی در صورت تحقق آن هدف، شما خوشحال نخواهید شد.
 
دلیل شماره سه | توقعات اشتباهی دارید
بعضی افراد تصور اشتباهی از اهداف شان دارند، بنابراین توقع بیش از حدی هم از هدف محقق شده شان دارند. برای مثال، آنها پس از اینکه هدف سالانه شان را مشخص کردند، آنرا به اهداف ماهیانه، اهداف هفتگی و روزانه تقسیم میکنند.

سپس با تحقق هدف روزانه شان، انگیزه کافی بدست نمی آورند.
پس از یک ماه کم کم بی انگیزه میشوند، و پس از شش ماه هدف بزرگ شان را هم فراموش میکنند. آنها تصورشان از اهداف کوچک زیر مجموعه هدف بزرگ شان را بیش از حد دست بالا گرفته اند درحالی که همیشه باید هدف بزرگ تر را به عنوان چشم انداز در نظر داشت.

 دلیل شماره چهار | اهداف کوچک
خیلی از ما به دلیل اینکه هدف هایمان کوچک هستند (به خاطر اینکه بتوانیم بدست شون بیاوریم) از رسیدن به هدف هایمان دلزده میشویم…

چون هدف هایمان واقع بینانه است.
چون خیلی منطقی است و 2+2 میشود 4 پس هدف مورد نظر ما یک خرده فقط از هدف قبلی بزرگ تر است و همین هدف جدید آنچنان میلی در ما بوجود نمی آورد که بدستش آوریم.

یا حتی بدست آوردنش زیاد ما را خوشحال نمیکند.
دلیل چهارم هم همین است : ما هدف های کوچک و کم ارزش تری نسبت به پتانسیل واقعی مان انتخاب میکنیم فقط برای اینکه مطمئن باشیم به آنها خواهیم رسید… درحالی که شما باید اهدافی انتخاب کنید که لایقش هستید، مهم نیست چقدر بزرگ، شما با سعی و تلاش به آنها خواهید رسید.